دفع معنی در دیکشنری آبادیس
دفع مترادف دفع: اخراج، پس زدن، پیش گیری، جلوگیری، دور کردن، راندن، رد، رفع، مدافعه، ممانعت، وازدن متضاد دفع: جذب برابر پارسی: دور کردن، پس زدن، وازدن، راندن، رانش فارسی به انگلیسی ejection, evacuation, excretion, parry, rebuff, rejection, repulsion, movement, repulse, repelling, warding off, parrying مترادف ها repulsion (اسم)